از اولین باریکه تجربهی وبلاگ نوشتن و مزهی خوانده شدن رو کسب کردم، چیزی قریب به ۱۳ سال میگذره. متاسفانه خودم هم دسترسی به چیزهایی که اون سالها روی پرشین بلاگ و بعدا روی بلاگفا نوشتم ندارم و همین گاهی غصهدارم میکنه. سالیان از اون ایام گذشت و من چندبار اسبابکشی کردم تا سر منزل به اینجا رسیدم. پنج سال هست که «بناست» وبلاگ بنویسم، اما حاصلش شده ۶۵ پست منتشر شده و دهها مطلبی که نصفه کاره باقی مانند و هیچوقت به جایی نرسید که دلم بخواد منتشر کنم.
نمیدونم چه حکمتیه که بر خلاف نوشتن -که همیشه برام مهم و حائز اهمیت و ارزش بوده و هست- هیچوقت وبلاگنویسی رو به عنوان فعالیتی جدی و مستمر دنبال نکردم. انگار که تفنن باشه یا کاری برای زمانی که کار دیگری نیست!
سالیانی که گذشت، هرچند وبلاگنویسی داشت کمرنگ تر میشد و سوشال مدیا پررنگتر، اما وبلاگ خوانی کماکان ارج و قرب خودش رو برام حفظ کرد. بماند که کم نبودند بلاگرهایی به مراتب جدیتر از من که به سمت سوشال مدیا غلطیدند و وبلاگهای خواندنیشون هرروز کمرمقتر میشد، بماند که گودر که رفت و ابزار اصلی وبلاگگردی و فیدخوانی نابود شد و بعد از اون هیچ جایگزین قابل قبولی براش به وجود نیومد و همین خودش عامل و دلیلی شد برای منزوی شدن بلاگرها و به حاشیه رفتن وبلاگها، اما هنوز هم کم نیستند وبلاگهای فارسی انگلیسی که مستمر و جدی به روز میشن و هنوز هم ارزش و لذت خوندن دارند.
وبلاگ شاید جزء اولین گونههای ابرازِ وجود و «تعامل» بر بستر فضای مجازی باشه و طبعا زرق و برق، سهولت و جذابیت مصنوعات جدید مثل شبکههای اجتماعی و پیامرسانها رو نداره. اما فکر میکنم که هنوز هم بیشتر از هر روش و رسانهی دیگری، تاثیرگذاره (چه برای نگارنده و چه خواننده) و باید بیش از چیزی که الان، جدی گرفته بشه.
کمتر توییت کنیم، بیشتر وبلاگ بنویسیم 🙂
امیدوارم این باز مستمر بنویسین 🙂
منم امیدوارم ؛)